حق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دلنوشته

21 آبان 1395 توسط ناهيد حجتي

​
دلنوشته از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین… نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام اخلاص بود! چه کردی… جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم… دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار مادر همین جا بود… عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا… چه کردی؟ جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم… به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی… به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: قرآن و نهج البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم… به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه… آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! مطالعه کردی؟! برای بصیرت خودت چه کردی!؟ برای دفاع از ولایت!!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم… به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران… صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله در درگاه پروردگار… حضورم را متوجه اش نکردم! شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار… از حال معنوی ام… گذشتم… ششمین کوچه و شهید عباس بابایی… هیبت خاصی داشت… مشغول تدریس بود! مبارزه با هوای نفس،نگهبانی دل… کم آوردم… گذشتم… هفتمین کوچه انگار کانال بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی… انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! ایثارش را دیدم… از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم… هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند… انگار شهید پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند… شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ارباب… پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم شهدای گمنام وساطت میکردند،برایشان… اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت… از حرف تا عمل! فاصله زیاد بود… دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم… خودم دیدم که با حالم چه کردم! تمام شد… تمام از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت… شهدا گاهی،نگاهی… شهدا همه را صدا میزنند ؛ اما هرکسی نمیشنود…

 نظر دهید »

السلام علیک یاصاحب الزمان

21 آبان 1395 توسط ناهيد حجتي

​
العجل مولای خوبم ….!!! عمریست کارمان شمردن زخم هاییست که در تمنای انعکاس رخت برآیینه ی دلمان می نشیند… این زخم ها هر روز بیشتر می شود و ما … و ما می شماریم و دیگر هیچ !!! و تو خوب می دانی که مرهم این زخم های عمیق تنها وصال توست… پس العجل !!! مولای خوبم العجل !!!🌹🌹🌹

 نظر دهید »

توصیف دنیا اززبان امام علی علیه السلام

21 آبان 1395 توسط ناهيد حجتي

​

  1. توصیف خارق العاده دنیا از زبان امام علی (ع) بیشترین ضربه هارو خوبترین آدمها میخورند ؛ برای خوبیهاتون حد تعیین کنید و هر کس را به اندازه لیاقتش بها دهید نه به اندازه مرامتان ؛ زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است ! تا میتازی با تو میتازند ؛ زمین که خوردی ؛ آنهایی که جلوتر بودند ؛ هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند ! و آنهایی که عقب بودند ؛ به داغ روزهایی که میتاختی تو را لگد مال خواهند کرد ! در عجبم از مردمی که بدنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند ؛ و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند نهج البلاغه ص56خ43

  2. te>
 نظر دهید »

السلام علیک یاثارالله

21 آبان 1395 توسط ناهيد حجتي

​

  1. عاشورایی دل نوشته‌ای برای کربلا سلام بر خون خدا! ای کربلا! می‌دانم تو هم مثل ما منتظری! منتظر منتقم خون حسین (ع)! سلام بر خون خدا. سلام بر رحمه‌الله‌الواسعه. سلام بر نور چشم رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم. سلام بر فرزند شهید امیرالمومنین علی علیه‌السلام و بی‌بی فاطمه زهرا ‌سلام‌الله‌علیها. سلام بر شافع روز جزا. سلام بر آن که ملائک در عزایش می‌گریند. سلام بر کسى که بیعتش را شکستند. سلام بر آقایى که حامى دیگران بود و خود بی‌یاور ماند. سلام بر محاسن خضاب شده‏‌اش. سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏‌اش. سلام بر دندان کوبیده‏ مولا با چوب خیزران و چوب‌دستی عبیدالله ملعون. سلام بر سر مقدسی که بر فراز نیزه عدوان زده شد. سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب سلام بر حسین (ع) و فرزندان فرزانه و اصحاب عزیزش و سلام بر دشت تفتیده عشق! سلام بر میدان عشق‌بازی یاران عاشق دلباخته کوى معشوق سلام بر تو اى کربلا . سلام بر تو اى دشت پربلا سلام مرا با گلوى بغض فروخورده‌ات و چشمان مواج از دریاچه اشک دل‌تنگی‌ات و با جگر سوخته‏‌ات و قلب پاره‌پاره‌ات پاسخ‌گو. کربــلا! می‌خواهم که با تو سخن بگویم! می‌‏خواهم بقچه حرف‌هاى بر دوش مانده‏‌ام را براى تو پهن کنم؛ نمى‏‌دانم، نمى‏‌دانم تاب شنیدن حرف‌هایم را دارى یا نه؟ با تو سخن می‌گویم تویی که آن محزون‌ترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری! کربلا، از غروب عاشورا بگو… براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیده‌ام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهاب آور بود؟ یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن می‌کردی و غران و آتش‌فشان بار، بر آن ملعونان و نفرین‌شدگان ابدی، حمله می‌بردی! کربلا! بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینه‌بسته‌ات میهمان بودند با آنان چه‌ها گفتى؟ کربلا ، برایم از اصحاب بگو! آنان که باوفاترین اصحاب تاریخ بودند. از چهره‌های برافروخته و هیجان‌زده‌شان برای تکه تکه شدن در راه حسین (ع) بگو… کربلا !از علی‌اکبر (ع) بگو که شبیه‌ترین بنی‌هاشم به رسول‌الله (ص) بود آن‌قدر که آن ملعونان لحظه‌ا‌ی پنداشتند مبادا رسول خدا (ص) به میدان آمده! از داغ شهادت فرزند بگو؛ چگونه قلب سیدالشهدا (ع) را جریحه‌دار کرد! از آن لحظه‌ای بگو که آقا از روی اسب میدان را تماشا می‌کرد پی‌درپی با هر ضربه علی (ع) می‌گفت ماشاءالله! لا حول و لا قوه الا بالله! و به یک‌باره ذکر لبش شد: «انا لله و انا الیه راجعون!»


  2. te>

 نظر دهید »

گناه نکنیم

21 آبان 1395 توسط ناهيد حجتي

​
#غربت_امام_زمان عزیز من گناه نکن هر گناهی که انجام میدی داری ظهور رو عقب میندازی:| ‍

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • ...
  • 55
  • ...
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

حق

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مذهبی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس